....
شکلات سمی
ارسال شده در یک شنبه 15 / 11 / 1389برچسب:شکلات سمی,داستان,سمی,شکلات,داستان شکلات سمی, - 18

 دیوید نقشه ای عالی برای کشتن زنش کشیده بود همه میدانستند که خانم فلوره به خاطر بیماری نباید شیرینی و شکلات بخورد اما با این حال این زن ثروتمند گاهی اوقات هوس شکلاتهای مغزدار میکرد به همین خاطر دیوید که در فکر بود زنش را بکشدو با ثروتش به سراغ دختر خاله ی فلوره برود و با او ازدواج کند از چند روز قبل یک بسته شکلات را در کمال احتیاط باز کرد و داخل یکی از آنها مقداری سم ریخت و سپس آن را به شکل ماهرانه ای مثل روز اول بست،بعد روزشنبه یک مهمانی ترتیب داد تا نفرات به تعداد شکلاتها باشد او حتی بازرس شهر را دعوت کرده بود تا مرگ زنش طبیعی جلوه کند سپس بسته شکلات را باز کرد و در خالی که دستش را به شکلی روی شکلات سمی گذاشته بود ( تا کسی آن را اشتباهی بر ندارد ) بسته شکلات را بین مهمانها چرخاند و در نهایت هنگامی که فقط دو شکلات داخل بسته مانده بود که یکی مال خودش و دیگری سهم زنش باشد اینبار دستش را روی شکلات سالم گذاشت و شکلات سمی را به همسرش تعارف کرد و...در همین لحظه شکلات دختر خاله ی فلوره(همسرش)- که از هیچ چیز با خبر نبود- به زمین افتاد و فلوره نیز در کمال مهربانی شکلاتی را که برداشته بود به دهان دختر خاله اش گذاشت و خودش نیز آخرین شکلات را برداشت و با خنده گفت : دیوید شکلات نخوره طوریش نمی شه...

همه خندیدند جز دیوید که نگاهش به زن محبوبش بود که داشت شکلات سمی را می جوید !
 
 
او.هنری

نويسنده مروارید